- پای توغ
- پاتوغ
معنی پای توغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاشویه، رسواگاه
ستون دیرک تیرک
شولان و شاخ تر که از ریشه درخت روید پاجوش
پا افزار کفش، نوعی از پا افزار چموش چاموش
بوسنده پاظنکه پای کسی را بوسد، پای بوسی تشریف بخدمت: بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم. یا به پابوس کسی رفتن، بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن
بزرگ توانا با قدرت
پاکوب، پای باز رقاص بازیگر پای گر
هر یک از قوایم چارپایان، نام سازیست و آن کمینه ترین سازها باشد
زمین گلناک و مرطوب که بسبب رفت و آمد بسیار خشک و سخت شده باشد
رقاص، کوفته شده، له شده، پاکوب
پاطوق: ترکی گرد گاه، پا درفش نیشمک پای علم جایی که رایت و درفش را نصب کنند، محل گرد آمدن، محل اجتماع لوطیان در بعضی شهرهای ایران، روز عاشورا دسته های بعضی محلات ممتاز توغ را حرکت دهند. زیر و اطراف توغ را (پاتوغ) گویند پاتوق پاطوق